دستور جلسه هفتگی لزیون متن سی دی گیرنده، لژیون آقای شیر محمدی

ساخت وبلاگ
خلاصه سخنان استاد:

انسان موجودی است که معمولا در یک علم و رشته ای کمی معلومات  فراهم و گرداوری می کنند و تصور می کنند که این مطالب اخر علم و دانش است ، به قول مولانا که میفرمایند :

(( داند او خاصیت هر جوهری     در بیان جوهر خود ، چون خری ))

هزاران از علم و علوم و فضل را می داند و تشریح می کند ؛ ولی در بیان خود مانند خری می ماند .

یا انسانی که همه را نصیحت می کند و به راه راست هدایت میکند ولی خودش دارد لحظه به لحظه به عمق چاه فساد فرو می رود و میخواهد دیگران را به صراط مستقیم هدایت کند ؛ که در این مورد حضرت حافظ میفرمایند :

(( واعظان کان چهره در محراب و منبر می کنند    چون به خلوت می روند ، ان کار دیگر می کنند ))

پس بنابراین برای ما خیلی مسئله است که این علم زندگی را فرا بگیریم , اگر ما افسرده یا بیمار هستیم یا دست به خودکشی می زنیم به این معنی است که علم زندگی را نمی دانیم ؛ البته در این قضیه : خواست , تقدیر و فرمان الهی هم اثر گذار هستند .

از تقدیر و فرمان الهی که بگذریم ، وقتی به خواست می رسیم مشاهده می کنیم که اکثر اتفاقات بعلت ندانستن علم زندگی میباشد .

ممکن است شخصی خیلی فقیر باشد ولی از زندگی خود لذت ببرد و روابط خوبی داشته باشد و یا ممکن است انسانی خیلی ثروتمند باشد ولی دچار مشکلات متعددی باشد و ...

مثلا شخصی میلیاردی معامله میکند ولی روی یک مبلغ بسیار ناچیز ان چنان حساب و کتاب میکند و به هیچ عنوان حاضر نیست که از یک مبلغ کوچکی گذشت کند و این نشان دهنده این است که علم زندگی را نمی داند و ندارد .

اگر ما درگیر اعتیادشدیم بعلت این بود که علم زندگی را بلد نبودیم یا اگر در خانواده دچار دعوا و مرافعه هستیم یعنی اینکه علم زندگی کردن را بلد نیستیم ، بنابراین بالاترین علم ، علم زندگی کردن است و این در فرامین پیامبران است که برای هدایت انسانها گسیل شده اند .

ما راجع حس صحبت کردیم ؛ وقتی موجودی که پا به هستی می گذارد و میخواهد در هستی عمل کند باید یک موجودیتی و سایه و یک صحبتی باشد .حالا این جسمیت یا این موجود می تواند جسم ، درخت یا یک حشره ، موش ، ببر و ... و یک موجودیتی باشد و وقتی ان موجود بود احتیاج به یک وسیله ای و یک گیرنده ای دارد که محیط اطراف را دریافت کند و در ان محیط و هستی باید یک وسیله ای باشد که توسط ان وسیله شخص بتواند با حش خود مطالب را بگیرد ( باید یک موجودی باشد و این موجود یک گیرنده ای داشته باشد ) پس باید اطراف ان شخص یک چیزی باشد که ان حس بگیرد و ان حس گیرنده است ( حس باید یک چیزی را بگیرد ؛ رادیو و تلویزیون یک گیرنده است پس گیرنده باید یک چیزی را بگیرد  ) بنابراین در هستی یک چیزی باید باشد و شخص بتواند با حس خود بگیرد باید یک مطالب و چیزهای باشد و ان چیز از جمله نور ، صوت و حس است .

پس باید نور باشد که به جسمی برخورد کند که ما ان را ببینیم و مشاهده کنیم و توسط یک گیرنده و یا صوت را توسط گیرنده دریافت کنیم .

پس در هستی سه چیز لازم و ملزوم همدیگر هستند : نور ، صوت و حس و این سه  ، پیوند هستی را در تمام کائنات را تشکیل می دهند ( چه در بعد فیزیک و متافیزیک و در بعد جهان و ماوراء جهان و چه بعد اخرت و این سه پیوند است و از بین نمی رود ؛ یعنی در جهان پس از مرگ هم باز نیاز به سایه و جسمیت داریم که شاید جنس ان از چیز دیگری باشد و حتی صوت و حس هم به همین صورت ) .

حالا در مورد حس بیشتر صحبت می کنم ، چون حس اولین نیروی است که قوه عقل را بکار می اندازد ( که عقل میشود مثل متن کتاب و حس میشود مانند نام کتاب ) .

حالا اگر کمی تفکر کنیم متوجه میشویم که حس اولین نیروی است که قوه عشق ، قوه تنفر ، قوه حسادت و حتی قوه ایمان را هم بکار می اندازد .

پس راجع تمام مسائل ما ، ما همه با حس ارتباط و رابطه داریم ، بنابراین ما هر چه راجع حس صحبت بکنیم کم است و ما در کنگره راجع ان صحبت می کنیم ؛ چون بوسیله این حس است که ما داریم ادراک و درک خودمان را از جهان هستی روز به روز افزایش می دهیم و ما سعی می کنیم به وسیله حس بیشتر کار کنیم و بیشتر انها را بشناسیم .

مطلبی را بیان میکنم مربوط به تاریخ  17/12/1380 که استاد بیان می کند که :

"" ما بسیار خوشحالیم و ان شا اله همانطوری که مکتوبات ارزش واقعی خود را در جهت بیداری انسانهایی که می خواهند به راه مستقیم بروند ، نشان می دهد و یا انان خواسته های خود را در ان نوشتارها می یابند.  ""

انسانها خواسته های خود را در نوشتارها می یابند مثلا وادی ها را می خوانند و خواسته های خود را در ان مطالب می یابند .

"" و جهت خود را بطور حتم می یابند و ما این موضوع را تجربه می نمائیم و اما در مورد حس ، از حس درون که می دانید در بدن قابل فهم است ""

بارها بیان کردیم که از حسهای درون کمی می دانیم و ان حسهای هستند که در جسم است و قابل رویت هستند و در این شهر وجودی و بلد ما است ، مثلا چشم و یا گوش و... در جسمیت ما هستند .

"" پنج حس نام برده شده است ""

که این حسها عبارتند از حس بینائی ، چشائی ، لامسه ، شنوائی و بویایی .

"" اما شما پنج حس دیگر بیرون بدن هست و با هفت اندام دگر نزدیکی بیشتری دارند و حس ششم رابطه بین درون و بیرون است ""

در این مورد هم کمی قبللا صحبت کردیم و گفتیم بعضی بر این معتقد هستند مثال " شاه نعمت اله ولی " بیان می کند که :

(( نقطه اصل اگر چو ما دانی   هفت هیکل به ذوق دریابی ))

و یا مولانا بیان می کند :

(( پنج حس است درون ماسور او       پنج حس از برون مامور او

  ده حس است و هفت اندام دگر         انچه اندر گفت ناید بیشمار  ))

ولی اینجا ما بیان می کنیم که یازده حس است ؛ پنج حس درونی و پنج حس بیرون و یک حس ششم که حس رابط است بین حسهای درون و بیرون .

یا مطالبی که بیان میشود که انسان را خلق کردیم در سبح سماوات یعنی بعضیها معتقد هستند که انسان دران تکامل و عروج خود باید از تمام لایه ها ی اسمانها بگذرد و برای اینکه بتواند از این هفت طبقه عروج کند و به ان قله و مکان اصلی برسد ، باید برای هر کدام از این طبقات اسمانها ، یک پیکره دارد که همه با هم هستند و ...

ما پنج حس در جسمیت داریم و پنج حس هم داریم مربوط به پیکره های دیگر و اینها باید با هم در ارتباط باشند و ارتباط اینها را حس ششم برقرار می کند . مثلا ایران و المان را در نظر بگیرید و این دو کشور میخواهند با هم ارتباط برقرار کنند هر کدام یک سفیر بعنوان نماینده در ان کشور انتخاب می کنند و این سفیر ارتباط بین دو کشور را برقرار می کند و ...

"" حسهای برون قابل رویت نیستند ""

حالا چرا می گوئیم بیرون چون در جسمیت ما نیستند و ان چیز و پیکره ای که ما در خواب مشاهده می کنیم ان جزء حسهای درون نیستند و با هم ترکیب شده اند و کاملا قابل تفکیک هستند .

مثلا حسهای ما در خواب به مکانهای دیگر سیر و سلوک می کنند ، پس بیرون هستند و ارتباطی با حسهای درون ندارند .

"" اگر قدری فکر کنید ، قبلا ما گفتیم که حس غیر قابل رویت ، اما همنام خودش را می جوید ، درست است ""

حسی که دو نفر نسبت به همدیگر دارند برای دیگران قابل رویت نیست و برای خودشان قابل درک است ، که در کتاب عشق بیان کردیم که غمضه های یک پروانه را یک پروانه دیگر درک میکند و انسان درک نمی کند و یا کرشمه های دو زنبور را خودشان درک می کنند و انسان از ان درکی ندارد و ... چون هم حس هستند .

"" به انچه هست پی بردن ، تمنای دل می خواهد ""

به هر چیزی شما می خواهید پی ببرید باید تمنای دل و خواسته ی شما باشد که به ان پی ببرید .

"" و الهام به ان شکل می دهد ؛ انگاه تصویری گرفت ، پالایشهای مداوم و تراوشها استحکام می بخشد و انگاه ان سخن به شکل دیگری مورد کاوش ماست ؛ حس مانند خداوند است و در تمام هستی و نیستی موجود و رویت ناپذیر ، اما همنام خودش قابل حس است ""

( شاگرد ) "" بلی ""

خداوند در تمام هستی هست اما رویت ناپذیر است ؛ حس هم همینطور است .

حس در تمام هستی است ولی رویت ناپذیر است ولی همنام خودش قابل حس است . اگر شما بخواهید خداوند را درک کنید باید مقداری به حس ان نزدیک بشوید ، تا بتوان همنام بشوی البته به کل ان نه بلکه به جزئی از ان .

شما و هیچ کس با احساسش به کل هستی پی نمی برد ، هر کسی یک ذره ای به احساس هستی پی می برد . مثلا یک زنبور کرشمه ی یک زنبور را احساس می کند و انها حسهای خود را در همان محدوده درک می کنند و انها حس یک گوزن یا یک موجود دیگر را درک نمی کنند . پس کل موجودات از هستی یک احساسی در محدوده خودشان که همنام با خودشان باشد را درک می کنند و اگر همنام خود نباشند درک نمی کنند . ممکن است ما یک قسمتهای که به ما مربوط میشود به ان احساس نزدیک شویم و مقداری از ان  احساس را درک بکنیم ، پس هیچ موقع هیچ انسانی نمی تواند به تمام هستی و به تمام قدرت و ذات خداوند پی ببرد .

اگر ما بخواهیم یک چیزی را بگیریم باید با ان هم حس بشویم ، مثلا دو نفر به هم علاقمند میشوند باید با هم هم حس بشوند , اگر هم حس نشوند نمی توانند به هم علاقمند شوند . در هستی انهائی که میخواهند به هم نزدیک شوند و یا  دورفیق  هم همینطور باید با همدیگر هم حس شوند و حسهای اینها با هم نزدیک است و با هم دوست میشوند .

حالا دو نفر با هم زندگی می کنند و حسهای انها با هم سازگار نیست و هر روز با هم دعوا و مرافعه دارند . پس برای حس کردن تمنای دل میخواهد ، حالا برای هر انچه هست پی بردن تمنای دل میخواهد و وقتی تمنای دل داشتی احساس ان را دریافت و درک میکنی و وقتی تمنای دل نداشتی درک نمیکنی .

( و الهام به ان شکل میدهد : وقتی یک احساسی دارد ، باید یک الهامی باشد و به ان شکل بدهد )

الهام از طرق مختلف است :

فلهمها فجورها و تقواها .

پس الهام میتواند از طریق یک منبع الهی باشد و یا این الهام می تواند از یک موجود باشد که همان القاء میشود .

شما به کسی احساس پیدا میکنی و نسبت به او تمنای دل داری و ان احساس خودش را الهام میکند و ان الهام را به شما منتقل می کند . فلهمها فجورها و تقواها ، چون الهام هم از طرف باری تعالی و سیستم الهی میشود و الهام فجور هم از طرف نیروهای منفی الهام میشود و حتی میتواند در مورد انسان به انسان هم الهام شود .

و وقتی الهام را دریافت نمود انگاه تصویر را میگیرد و به ان شکل دیگری میدهد و ...

 

بنابراین برای احساس و برای درک کردن هر چیزی ، تمنای دل میخواهد ، مثلا اگر شما بخواهید خداوند را درک کنید باید تمنای دل داشته باشید و یا اگر بخواهید هستی را درک کنید و یا خاطر خواه کسی هستید و ... باید تمنای دل داشته باشید ، وقتی تمنای دل را داشته باشی ان موقع الهام به ان شکل می دهد و وقتی الهام به ان شکل داد انگاه تصویر شکل میگیرد .

مثلا به شما الهام میشود از خانه بیرون بروید , انگاه شما به ان تصویر می دهید و از خانه بیرون می روید و ...

شما در این همه انسان ممکن است به یک نفر علاقه مند بشوی و یا با یکی دوست شوی ، این همنام شدن حسی است که شما بطرف او کشیده میشوی و ... یا مثلا شما در بین فامیل و خانواده با یک نفر بیشتر در ارتباط هستی و و میگوئی که درکم می کند و هم فکر هستیم که همان حس است .

"" ( استاد) پس اگر می خواهید به بیرون از بدن که بعبارتی دیده نمیشود ، اما مکان و بقول معروف مبداء و منشاء و ریشه از قفس تن اغاز میشود و به بیرون و ما را به ماوراءی اندیشه هدایت می نماید . ""

اگر میخواهید به بیرون از بدن که دیده نمی شود سیر و حرکت کنید ، با این حواس پنجگانه بیرون از بدن نمی توانیم .

حافظ در این شعر بیان میکند :

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر افشانیم     فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو براندازیم

حافظ بیان میکند اگر بخواهی اینگونه کنی باید سقف فلک را بشکافی ، یعنی از جهان فیزیک و ماده خارج بشوی و ... و اگر بخواهی طرحی نو برانداز باید از فلک و از جهان ماده خارج بشوی ...

(( دل هر ذره که بشکافی افتابش در میان بینی      از مزیغ جهات در گذری ، وسعت ملک لامکان بینی ))

یعنی از این چهارچوب جهان فیزیک درگذری ، ان موقع وسعت ملک لامکان بینی و ... انگاه وارد جهان دیگری میشوی مثلا ما بعد از مرگ وارد جهان لامکان میشویم .

اینها را من بیان میکنم که بدانیم پشت پرده خبرهایی هست و جهانهای دیگری است و ...

"" هر چیزی اغازی دارد و برای شناخت بقیه مطالب بایستی وسیله ای باشد مانند صوت ، نور و ... ""

هر چیزی اغاز و شروعی دارد و برای شناخت هر چیزی و تشخیص دادن باید صوت ، نور و حس وجود داشته باشد و اگر این سه نباشد ما درکی از مطالب نداشتیم .

"" مسئله ای که خود میدانید ، در این مسئله حداقل بایستی یک مسئله و یا موضوع معلوم باشد تا مجهولات دیگر را از روی ان دریافت نمائیم ، ایا متوجه شدید ""

هر چیزی یک مبدا دارد ولی برای شناخت باید یک چیزی مثل صوت باشد . استاد به شاگرد میگوید مسئله ای که خود می دانید : همانطوری که برای درک هستی باید صوت ، نورباشد که ان را درک کنیم ؛ برای مسائل هم همینطور است و باید یک چیزی باشد مثلا شما میخواهید یک ادرسی را پیدا کنید باید یک چیزی باشد که شما ان ادرس را پیدا کنید :

یعنی در حقیقت چیزی که هست و همه ی شما می بینید و در فیلمها مشاهده میکنید همیشه میگویند باید یک سرنخی باشد و بدون هیچ چیز نمیشود و ... مثلا همه کاراگاهان و ... در مسائل جناحی میگردند که یک سرنخی را پیدا کنند ، یعنی یک چیزی معلوم باشد و از روی ان بتوانند بقیه را پیدا کنند  .

شما یک حرکتی را انجام می دهید که هیچ چیز ان معلوم نیست ، دقیقا مثل مسئله اعتیاد ، در مسئله اعتیاد دقیقا سرنخهای زیادی بوده ولی به هیچکدام توجه نکردند و هیچ چیز ان معلوم نبوده و هزاران مجهول اوردند و همه ان باز مجهول است و معلوم و چیز به در نخوری در ان نبوده است و یا سرنخی جهت درمان اعتیاد ، سرنخ به درد نخوری نبوده است و یعنی اینکه یک معلوم خوب را پیدا نکرده بودند و ...

"" شاگرد بلی ، من همیشه میگویم ، چون این یک مسئله ریاضی است برای حل مجهولات بایستی حتما یک و یا چند موضوع معلوم داشته باشیم ""

شما میخواهید یک مسئله ریاضی را حل و یا ادرس یک نفر را پیدا کنید باید یکسری موضوعات ان معلوم باشد و ... و بسته به نوع مسئله باید چند مورد معلوم در ان مسئله باشد و ...

مثلا در اعتیاد همه چیز مجهول بود و ان معلوماتی هم که بیان کرده بودند به درد نمیخورد .

"" ولی نکته ای که می خواستم توضیح بدهم این است که ایا خیال و تصور و یاداوری جزء حس محسوب میشود و یا خیر ""

در مورد حس تا همین جا توضیحاتی را دادم و فعلا کافی است ولی در مورد بحث ریتم قران که قبلا سخن گفتم به ان ادامه می دهم ...

نویسنده ، تهیه و تنظیم :مسافر محمد از لژیون یکم شعبه حر


برچسب‌ها: دستور جلسه هفتگی, متن سی دی گیرنده, درمان اعتیاد, کنگره 60, لژیون آقای محمد شیر محمد علی

اطلاعیه اردوی سالیانه کنگره 60...
ما را در سایت اطلاعیه اردوی سالیانه کنگره 60 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shirmohamadic60 بازدید : 124 تاريخ : شنبه 4 فروردين 1397 ساعت: 15:34